.

ساخت وبلاگ
سال بلوا رو تموم کردم، گوشیم آهنگ hello my love گروه koop رو پخش میکنه. به دیشب فکر میکنم، به باور ناپذیری!امروز کارای زیادی دارم... عجیب فراموشکار شدم... فراموشی خوبه یا بد؟! نمیدونم. هرچیزی که هست آرومم میکنه. گاهی وقتها حتی ساده ترین چیزهارو به خاطر نمیارم. انگار آروم آروم دارم به غبار تبدیل میشم، بی رنج! بی کینه! سررررد...!..........یاد آور:باران شبیه من نمی بارداین روزها خاموش و بی حرفمآنقدر دلسردم که حس کردمباران که نه! اینجا خود برفم... ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 15:15

شبیه ماه _امشب؛

کوچک و غمگین و سر بر روی زانو

میخزد در خود

طرح لبخندی کج و روشن به اندوهی...

...

پ.ن:

کاش میشد شبیه پیراهنی،

خودم را از تنم در بیاورم.

کاش

میشد

شبیه

پیراهنی

تو را...

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 15:15

همینطور که لیوان چایی توی دستش بود سرشو از پشت مانیتورش بالاتر آورد و پرسید: راستی قضیه ژینا رو شنیدی؟! کل اینترنت پر شده از عکسای اون و شادمهر... بیچاره زنش!خندیدم و گفتم: خب هر آدمی یه گذشته ای داره دیگه، حالا چیشده بعد این همه ساااال همه افتادن دنبال ماجرایی که مال بیست سال پیش بوده؟! اصلا کسی چه میدونه واقعا الان اونا چه حسی دارن؟ اصلا چه اهمیتی داره؟!کج شد و لم داد روی دسته صندلیش و زل زد به پنجره: آخه میدونی؟ میگن اگه آدم یه روزی عاشق شه تا اخر عمر هرجا اسمشو بشنوه تن و بدنش میلرزه، حالا فکر کن... فکر کن هرجا میری اسم و صدا و آهنگای اونو بشنوی..‌. آدم دیوو...پریدم تو حرفش: بس کن ریحانه ... چه حوصله ای داری به این چیزا فکر میکنی! اصلا مگه تو چندبار تا حالا عاشق شدی؟! چند بار رفته؟ چی میدونی که اینقدر غصه این و اونو میخوری؟؟؟لیوانشو گذاشت روی میز و بدون اینکه نگاهشو ازش برداره جواب داد: هیچی... منو چه به این حرفا ؟! خوشمم نمیاد ازین چیزا... بعد آرومتر ادامه داد: اصلا کسی هم سمتم نمیاد، با این ریخت و قیافه...خندیدم و گفتم: چرت و پرت نگو بچه! عشق که زوری نیست، باید خودش بیاد، وقتی ام که بیاد تو هیچ کاره ای! یهو به خودت میای میبینی ای دل غافل! من کیم؟ اون کیه؟ کی اینجوری شد؟! لپاش گل انداخته بود. با دستش عینکشو هل داد عقب تر و خنده ریزی کرد. لحنش عوض شد و آروم و کشدار گفت: ااااااگه بیاد...- یه روز به خودت میای و یاد حرفای امروزمون میفتی. ولی یادت باشه هیچ پرنده ای با زنجیر پرواز نمیکنه!- یعنی چی؟آدم عششقو برای رهایی میخواد نه اسارت... براش مث بال باش نه زنجیر. بزار دوست داشتنو توی هر فاصله ای ازت تجربه کنه. اگه بخوای اونو همیشه کنارت نگه داری که دیگه اسمش عشق نیست... آدم تو ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 15:15

دیروز برگشتم و هنوز خستگی سفر توی تنمه. اما هنوزم چشمامو که میبندم خودمو توی هوای بارونی توی خیابونا و کافه های رشت تصور میکنم. هنوزم صدای مرغای دریایی که هجوم آورده بودن تا بهشون غذا بدم و بالای سرم میچرخیدن توی سرمه. هنوزم انگار کنار اون پنجره رو به دریای هتل نشستم و بارون همه درختارو سبزتر کرده... هنوزم وقتی یادم میاد که کنار آرامگاه ابتهاج داشتم عکس میگرفتم و یه گربه پرید روی پام و سرشو توی بارونیم قایم کرد و بلافاصله خوابید، ناخودآگاه لبخند میاد روی لبم... انگار سالها با من زندگی کرده بود. آقایی که داشت ازخانومش عکس میگرفت با دیدنش خندید و گفت گربه ها خیلی می فهمن... راستی چطوری دلم اومد برم از اونجا؟! دلم چای خوردن توی فنجون و نعلبکی قدیمی توی هوای سر غروب وسط میدون شهرداری رو خواست. دلم دیدن اتفاقی یه دوست قدیمی توی شورکولی رو خواست، چرا اصلا نرفتم جلو؟! دلم یه مسیر طولانی توی قطار کنار تورو خواست، فیلم دیدن با یه هندسفری!خستم... اما هنوزم قوی ادامه میدم. هنوزم از ته دل میخندم، میرقصم، میدوم، اصلا پرواز میکنم... فقط مرگ باید بتونه مارو متوقف کنه. نه!راستی، فکر میکنی زندگی قبلیت کی یا چی بودی؟! ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 12:26

ما بلندترین شب سال رو جشن نگرفتیم، کوتاه ترین روز رو جشن گرفتیم. اون لحظه که واسه همه با خنده و شوخی فال حافظ میگرفتم، دلم میخواست زمان متوقف شه و تا ابد توی اون ثانیه ها فریز شم. کم پیش میاد اجتماع طلب باشم و معمولا بعدش تا مدتها فاصله میگیرم اما حالم اون وقتا عجیب خوبه.

راستی دیشب خواب دیدم با م.م رفتم سفر.

خیلی خستم. باید بخوابم.

#خونه_بابا #حافظ #پانتومیم #ژله_کیک_هندونه #سردرد

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 31 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 14:15

بیداری ام کابوس دیدم «رفته ای» ، اما خوابیدم و گفتم: ندارد هیچ تعبیری! گفتی تو که در خوابهایت پیش من هستی، دیگر چرا بیداریت را سخت میگیری ؟! ....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 25 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 14:15